خاطرات تلخ من

حرفهای خودمانی

خاطرات تلخ من

حرفهای خودمانی

دلنوشته هایی از یک جوان که در جوانی در حین سیاهی مو از درون پیر است و در آرزوی مرگ

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۳ مطلب با موضوع «حرفهای خودمانی» ثبت شده است

امروز 13 فروردین سال 1395

امروز معروفه به 13 بدر روزی که همه به طبیعت میرند و خوش می گذرونند. امروز من تو خونه موندم تنهای تنها و با خودم خلوت کردم. از مادرم گله کردم که چرا اینقدر زود ترکم کرده، از خدا گله کردم و...

امروز بر عکس بقیه روزها با اینکه دلم پر از غصه و غمه بعد از خلوت کردن با خودم آرومم و حس خوبی دارم.

ای کاش همه می تونستند با خودشون خلوت کنند نه اینکه خودشون را با یک چیزی سرگرم کنند که گذشته اشون رو بتونند فراموش کنند. گذشته بخش مهمی از زندگی یک فرد است که میتونه با مرور به گذشته به عشق خودش فرصت بده، بدی ها رو ببخشه و از گذشته اش درس و تجربه بگیره.

بعضی ها میگند گذشته ها گذشت اما اینجور نیست اگه گذشته یک شخص نباشه روحیه و اخلاق بخشش و کینه و تجربه ای هم نخواهد بود. من کینه دارم تا بخشش؛ از عشقم از مادرم از خودم و از خدا

نمیدونم تقدیر مرگ من رو برای چه زمانی نوشته اما باز هم آرزوی مرگ می کنم!

  • امین مرتضوی

روز تولدم بود!

روز قبلش با خواهرزاده ام رفته بودم تهران و برگشتم. اما از بس تو خودم بودم کسی بهم توجهی نمی کرد. به قول یکی از دستام که توی لاین نوشته بود( کسی غرور گرگ را درک نکرد، مردم عاشق سگهایی هستند که به پایشان می افتند و دم تکان می دهند). منتظر بودم عشقم بهم تولدم رو تبریک بگه. برام پیامک بفرسته. هرکی پیام میداد گوشی رو سریع بر میداشتم می گفتم خودشه اما همش یا فامیل بودند یا بانک و همراه اول و...

روز تولد بهترین روز زندگی هر آدمیه اما برای من زهر بود چون عشقم نبود. روز تولدم بدترین روز زندگیم بود چون فهمیدم تنهام.

هنوزم تنهام و منتظر که شاید بیاد و بهم بگه امین اشتباه کردم منم بقلش کنم و بگم عیب نداره عزیزم.

از ماه رمضان تاحالا ندیدمش. رفتم ببینمش خودشو ازم قایم کرد و ...

دوستش دارم هرچی خواستم منم مثل اون باشم و همه چیز رو فراموش کنم نشد. هروقت یاد خنده هاش می افتم گریم می گیره. هیچ جای شهر دیگه نمیتونم برم هرجا میرم وجودشو حس میکنم اما نیستش.

روزگار بدی شده. دعا کنید خدا کمکم کنه

  • امین مرتضوی

این چند روز دلم گرفته

چند روزی است که به خاطر خیانت دلم گرفته بود. با خودم کنا آمده ام اما بازهم دلم برایش تنگ می شود. چرا؟ واقعا چرا این دوره اینگونه شده است؟

حضرت آقا از جانبازان دیدار نمودند جانبازی از ایشان پرسید آقا چرا حکم جهاد نمیدهید آقا در پاسخشان عرض کردند من حکم جهاد را داده ام.

حرف آقا خیلی مفهوم دارد. سال های مکرر نام سالها را با جهاد گفتند. جهاد فرهنگی، جهاد اقتصادی!

چرا ما نمیتوانیم حرف آقا را درک کنیم؟ چرا ما از فرهنگ غرب استفاده می کنیم؟ چرا وقتی کسی به دانشگاه می رود اخلاق و طرز فکرش تغییر میکند؟

چرا کسی به درد برخی از ما جوانها گوش نمیدهد که می گوییم جنگ نرم بیش از آن چیزی که فکرش را میکنند در ما، در دانشگاه ها و دیگر نقاط حساس نفوذ کرده است؟

ما به فرهنگ ایرانی بودن و همبستگی نیاز داریم اما تبلیغات ما، فیلمها و سریالهای ما از فرهنگ غرب نشأت گرفته است.

من به شخصه شکایت دارم. از خودم از تو از همه که دانسته و ندانسته فرهنگ، طرز فکر و اخلاق غربی را ترویج و در روحیه ما تاثیر گذاشته است.

  • امین مرتضوی