خاطرات تلخ من

حرفهای خودمانی

خاطرات تلخ من

حرفهای خودمانی

دلنوشته هایی از یک جوان که در جوانی در حین سیاهی مو از درون پیر است و در آرزوی مرگ

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مغز» ثبت شده است

هنوز مادرم خوب نشده!
دکتر میگه معلوم نیست وضعیتش! هنوز هوشیاریشو بدست نیاورده و تو سی تی اسکنش معلوم شده که به مغز هم آسیب زده خونریزیش!
خواهرام هروز زنگ میزنند بیمارستان که وضعیتش رو بپرسند و بعدش زار زار گریه میکنند. میام میشینم دلداریشون میدم. بعضی وقتها اینقدر اعصابم خورد میشه که سرشون داد میزنم که آروم می شند. بعد باشون حرف میزنم و آروم میشند. خودم تو خونه هیچی نمیتونم بگم. اگه منم خودم رو ببازم دیگه کسی نیست به بابام و خواهرام دلداری بده اونوقت خودشون رو می بازند. دارم دیوونه میشم. اگه عشقم پیشم بود بهتر بود اما این روزگار اینقدر پسته که خوشی و خوبی کسی رو نمیتونه ببینه.
من تازه فهمیدم مادر چه نعمت بزرگیه. اینقدر دلم واسه خنده هاش، غر زدناش تنگ شده.
دیگه نمیتونم بریزم تو خودم. دارم کم میارم
برای سلامتی همه مریضا دعا کنید...
  • امین مرتضوی