خاطرات تلخ من

حرفهای خودمانی

خاطرات تلخ من

حرفهای خودمانی

دلنوشته هایی از یک جوان که در جوانی در حین سیاهی مو از درون پیر است و در آرزوی مرگ

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

روز مادر

پنجشنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۵، ۱۱:۵۷ ب.ظ


مادرم روز 30 بهمن فوت کرد که یکم اسفند ماه به خاک سپرده شد.

امسال بدترین سل عمرم بود. از دست دادن عشق، از دست دادن همدم، و آخرشم از دست دادن کسی که به غم و غصه هام گوش می کرد و منو دلداری می داد.

نمیدونم چی بگم به خدا؟

بگم خدای شکرت که بدتر از این نشد؟ ببگم خدایا چرا من؟ بگم خدایا آدم دیگه ای نیست که همه بدبختی ها برای منه؟ و...

بیشتر موقع ها آرزوی مرگ می کنم و میرم توی این فکر که چطوری خودکشی کنم؟

نمیدونم چرا خدا گیر داده به من و اصلا ول کن هم نیست!

امسال سال تحویل رو بدون مادر گذروندیم. سفره هفت سین رو آماده کردیم و سر مزارش چیدیم و به خاطراتمون فکر میکردیم.

سال تحویل گذشت و به روز مادر رسیدیم اما روز مادر بی مادر سپری شد و همه یه اندوهی توی صداشون بود و توی فکر سال قبل بودند. برادرزاده ام که 10 سال سن داره فراموش کرده بود اومده و گفت روز مادر برای مامان جون چی می خرید یک لحظه یادش اومد و خودش خجالت کشید و رفت.

و این بود سالی پر از ناخوشی پر از ناامیدی و آینده ای به امید مرگم...


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی